درخت رابطه به ما اخرش میوه داد
اسم این میوه تلخ اینه رفتن بی وداع
میفهممت عزیزم برات عظمش سخته
ولی در عوض خیالت از عشق تخته
یادت میاد اون روزی که زل زدی تو چشمم
بهم گفتی بیا این چهره منزوی رو بشکن
گفتی بپا تو افسردیگیات فرو نری
ببین تو از هر دورویی دوروتری
دیگه بسه این همه اشک بسه این همه ماتم
من بازیچه ای بودم تو دست این همه ادم
تو هم یکی از اونا که فکر نفع خودی
تو هم ادما رو میخوای واسه رفع کتی
من میدیدم ک با نگاهت تیک زدی
با یکی دیگه ، خب تو باشی میگذری؟
اینارو دیدم از تو ولی بازم لبامو دوختم
و توی اتیش سکوت شبام سوختم
من رفتم از کنارت چون که واسم یه
اعتماد نموند نخواستم بازم بگذره
و من به بودن در کنارت وابسته تر بشم
بذار فقط چشمای من با عکست تر بشنذره